- بار ساختن
- عدل، بسته بار مهیا کردن
معنی بار ساختن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقدمات کار را فراهم کردن آماده شدن: (حال وی بگفت و آنگاه باز نمود که اختیار ما بر تو میافتد. باز گرد و کار بساز (بیهقی)، حاجت کسی را بر آوردن کار او را انجام دادن: در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودا زده را کار بساز) (حافظ)، کشتن بقتل رسانیدن
شرفیاب شدن
ادای دین، بیرون شدن از ضمانت
پای بند ساختن، گرفتار کردن
تهیه کردن بنگ، فریب دادن، دل ربودن
اجازه ورود ببارگاه شاه یافتن، بحضور پادشاه رسیدن
میوه داشتن ثمر داشتن (درخت)، آبستن بودن حامله بودن، درد و رنج داشتن
فرمانبردار کردن، نرم کردن
پناهگاه ساختن
تباه کردنضایع و فاسد کردن، منهدم کردن: ویران ساختن
آشکار کردن، فاش کردن
آشکار کردن، نمایان ساختن، ظاهر کردن
اجازۀ ورود به بارگاه شاه یافتن، به حضور پادشاه رسیدن
آشکار شدن
بیوفایی کردن، خیانت کردن، مکر کردن
آسوده کردن، زایاندن
ساختن
مکر کردن خدعه کردن: (ابوسفیان و اصحاب وی کعب اشرف را گفتند ... نباید که این مکر میسازید بر ما،) (کشف الاسرار 539: 2)
نی نواختن نی زدن: بوستان عودهمی سوزدتیماربسوزخ فاخته نای همی سازدطنبوربسازخ (منوچهری لغ)
ارمغان ساختن پیشکش ساختن
نشاختن
آگاه کردن، به درون آوردن داخل کردن، مطلع کردن آگاه ساختن
بهدردادن: (همچو کرم سرکه اوناگه زشیرین انگبین بیخرد چون کرم پیله جان خودسازدهدر) (ناصرخسرو)
داخل کردن، آگاه ساختن
пускать пузыри
blubbern
пускати бульбашки
puszczać bańki
fazer bolhas